سلام پسر عزیزتر از جانم.یه مدتی وقت نکردم بیام بنویسم از روزمرگیهامون.تقریبا یکماه پیش
تولدت بود یه تولد خونوادگی برات گرفتم با کیک و بادکنک و بزن و برقص و..خلاصه خیلی خوش گذشت بهمه.اونشب کلیم رقصیدی و بهت خندیدیم.یه حسه عجیبی بود اولین بار تو عمرم بود ک واسه بچم تولد میگرفتم چقد حسه بزرگ شدم داشتم.عزیزترینم با تو قشنگترین حسارو دارم تجربه میکنم.دو روز بعدشم رفتیم جنوب.راستش خیلی استرس اینو داشتم ک تو ماشین نمونیو چند روز بیرون ازخونه بودن اذیتت کنه ولی خداروشکر اصلا اذیت نکردی و کلی ب هممون خوش گذشت.پا برهنه کنار ساحل راه میرفتیو و دستتو میزدی ب اب چلپ چولوپ میکردی.صدبار فیلمی ک ازت گرفتیمو نگاه کردم.هواهم عالی بود عین بهار.خلاصه این اولین
مسافرتت بود عمرمن.اولین باری ک دریا رو دیدی.نمیدونم چیزی ازش تویه ذهنت میمونه یانه.امروز داشتیم با بابا شوخی میکردیم بابا الکی داشت منو میزد ک باحالت عصبانیت و ناراحتی اومدیو بابا رو هل میدادی ک منو نزنه.اخ اگ بدونی دلم ضعف رفت.دیگ پسرم هوامو داره چ غمی دارم چهارماه و پانزده روزگی نی نیم...
ادامه مطلبما را در سایت چهارماه و پانزده روزگی نی نیم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : nilufarii بازدید : 70 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 20:23